رساله دوم درباره دولت
نویسنده:
جان لاک
مترجم:
شهرام ارشدنژاد
امتیاز دهید
جان لاک
نوشته ای پیرامون ریشته، گستره و غایت راستین دولت مدنی
رساله ی دوم درباره ی دولت یکی از آثار برآمده از الهیات مسیحی پروتستان است، از دستاوردهای مهم آن شاخه از مسیحیت است که پایه و مایه ی لیبرالیسم به شمار می رود. جذابیت این اثر در فراهم ساختن توجیه دینی در همه ی سنجه های لیبرالیسم بوده است. آن چه امروز از بدیهیات روزگار می شناسیم میوه ی نهالی است که او کاشت. به طور کلی باید گفت که لیبرالیسم چیزی جز توجیه عقلانی دین آن هم در پرتو جنبش دینی دو سده جلوتر از لاک نبوده است...
فهرست
• کارهای اساسی لاک
• درباره ی حاکمیت طبیعت
• درباره ی وضعیت جنگی
• درباره ی برده گی
• درباره ی مالکیت
• درباره ی ولایت قهری پدر
• درباره ی پیدایش جوامع سیاسی
• و...
بیشتر
نوشته ای پیرامون ریشته، گستره و غایت راستین دولت مدنی
رساله ی دوم درباره ی دولت یکی از آثار برآمده از الهیات مسیحی پروتستان است، از دستاوردهای مهم آن شاخه از مسیحیت است که پایه و مایه ی لیبرالیسم به شمار می رود. جذابیت این اثر در فراهم ساختن توجیه دینی در همه ی سنجه های لیبرالیسم بوده است. آن چه امروز از بدیهیات روزگار می شناسیم میوه ی نهالی است که او کاشت. به طور کلی باید گفت که لیبرالیسم چیزی جز توجیه عقلانی دین آن هم در پرتو جنبش دینی دو سده جلوتر از لاک نبوده است...
فهرست
• کارهای اساسی لاک
• درباره ی حاکمیت طبیعت
• درباره ی وضعیت جنگی
• درباره ی برده گی
• درباره ی مالکیت
• درباره ی ولایت قهری پدر
• درباره ی پیدایش جوامع سیاسی
• و...
آپلود شده توسط:
hanieh
1396/02/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رساله دوم درباره دولت
این نکته ظریفی است که “مکفرسون” در مقدمه بحث خود به آن پرداخته است. من بخشی از زندگینامه جان لاک را مدیون نوشتههای مکفرسون هستم. چون تا قبل از خواندن مقدمه مکفرسون با وجود اینکه در مورد زندگی لاک مطالعاتی کرده بودم اما به این نکات و به این دقت پی نبرده بودم. اما در رابطه با پرسش شما میتوان گفت جان لاک خودش مالک بود. او سرمایهدار بزرگی بود. با وجود آنکه اکنون در اندیشههای او میبینیم که عملا برای حقوق طبیعی و مدنی انسان، در معنای عام آن، ارزش بسیاری قائل است، اما برای من بسیار جالب بود که او در شرکتی سرمایهگذاری کرده بود که یکی از کارهای آن تجارت برده بود. مکفرسون معتقد است که جان لاک این مسئله را دربست پذیرفته بود که حق رأی در انتخابات، برای مجلس قانون گذاری، منحصر به طبقه مالک بود.
نمایندگان شهرها و ایالات باید به نسبت مالیاتی که میدهند انتخاب شوند، و مالیات دهندگان کسانی فرض شدند که مالک بودند... بدون آن که قصد جسارتی نسبت به اندیشههای بزرگانی چون مارکس یا لاک را داشته باشم، پس از مطالعه زندگینامه آنها این فرضیه در ذهن من شکل گرفت که ظاهرا آنها نیز، در نظریه پردازیهای خود، شرایط خودشان را توجیه میکنند. فقر مارکس او را به سوی دشمنی با سرمایهداری و مالکیت خصوصی سوق داد، و ثروت لاک او را به دفاع از مالکیت خصوصی. اما این مساله از ارزش هیچکدام از این متفکران در تئوریزه کردن نظریاتشان نمیکاهد. همه ما ممکن است در چنین شرایطی قرار گیریم. من با مقدمه مکفرسون موافقم. جان لاک در حقیقت در حال حمایت از مالکین است.
شاید به همین دلیل باشد که لیبرال دموکراسی امروز چه در اروپای غربی و چه در آمریکای شمالی تمام تلاش خود را بکار میبندد تا اندیشه مالکیت جان لاک را به دانشجویان تفهیم کند. اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که لاک بحث بسیار قوی و محکمی در ارتباط با ریشههای مالکیت و حقانیت آن دارد. از نظر او، ریشه مالکیت در کار انسان است. مالکیت این نیست که کسی کار کند و منفعت او به فرد دیگری برسد.
منظور شما در رابطه با نظریه پول جان لاک است؟
نظریه پول او نیز در ارتباط با مالکیت مطرح میشود. جالب اینجاست که در نظریه جان لاک، پول محصول جامعه مدنی و متمدن نیست، بلکه پول محصولی است که انسان طبیعی، در وضعیت طبیعی، آن را اختراع کرده است تا از آن طریق بتواند مالکیت خود را بسط و گسترش دهد.
شاید به همین دلیل است که لیبرالیسم معتقد به پشتسر گذاشتن مارکسیسم است؟
مارکس بحرانهای جلو روی سرمایهداری را به خوبی میدید و در مورد همه آنها هشدار داده بود. به نظر میرسد سرمایهداری برای بقای خود این هشدارها را جدی گرفت و برای آنها راه چارههایی اندیشید. اگر سرمایهداری میخواست به همان صورت اولیه و بر اساس اندیشههای اندیشمندان اولیه خود باقی بماند، بحرانهای پیش بینی شده توسط مارکس میتوانست آن را از پای در آورد. اما سرمایهداری توانسته است با دادن امتیازهایی به طبقات غیرمالک به زندگی خود دوام بیشتری دهد و بحرانهای پیشبینی شده توسط مارکس را تاحدودی پشتسر بگذارد. از اواخر قرن بیستم بود که سرمایهداری با بحرانهایی مواجه میشود و قوانین ضد تراست در آمریکا وضع میشود یعنی دقیقا چیزی که تحت عنوان بیمههای کارگری و بیمههای بیکاری و... در سرمایهداری مطرح است. ولی اصل مالکیت هنوز در جای خودش باقی است.
بحثی که جان لاک در رابطه با مالکیت مطرح میکند درواقع به نظر میرسد در راستای بنیادمند کردن جامعه است. اکنون در همین تهران هیچ خانهای که صد سال عمر داشته باشد و خانوادهای در آن حضور داشته باشند وجود ندارد. چرا که ما در دورههایی نه حوزه خصوصی را محترم شمردیم و نه مالکیت را. اما لاک دقیقا چند قرن قبل نظریاتش را بر همین اساس مطرح میکند و این در سنت انگلیسی وجود دارد. براساس این نظریات مشروطه انگلیس شکل گرفت که در آن کشور پارلمان و دموکراسی را بنیاد گذاشت،بنیادی که حتی انقلاب فرانسه هم نتوانست به آن دست یابد.
در نزد بسیاری، انقلاب فرانسه یکی از تجربیات تلخ اروپا بود. به نظر من بعد از انقلاب فرانسه هیچ انقلاب بزرگ دیگری، در آن حد، در اروپا نمیبینیم. از آن پس بیشتر تغییرات به صورت رفورم صورت گرفته و قدرتها به صورت صلحآمیزتری دست به دست میشوند. اساسا یکی از ریشههای رشد نظریهپردازی اجتماعی را میتوان در دوران پس از انقلاب فرانسه جستجو کرد. نظریهپردازان در جستجوی عوامل یا عناصری بودند که نظم جامعه را از بین میبرد و به انقلاب منتهی میشد. بسیاری از آنها از انقلاب بیزار بودند.
در نزد اکثر آنها انقلابها هیچ اثر مثبتی برای مردم نداشته است؛ تنها مستبدی رفته و مستبدتری جایگزین آن شده است. تنها انقلابی که از نظر برخی از آنها (مانند هانا آرنت) برای مردم سودمند بوده انقلاب آمریکا است؛ چرا که یکی از نادر انقلابهایی است که دغدغه مردم نه نان بلکه آزادی بوده است. شاید به همین دلیل باشد که بنیان و اساس حکومت لیبرال دموکراسی آمریکا بر آزادیهای فردی بنا شده است. یکی از پرسشهای اساسی که ذهن مرا مشغول میکند این است که آیا آزادی نان میآورد یا نان آزادی؟ این پرسش دشواری است. اما این دو را نمیتوان از هم جدا کرد. ولی اگر به این صورت بگوییم که خلاقیت نیازمند آزادی است و خلاقیت نان میآورد، به نظرم بهتر میتوان انقلاب آمریکا را درک کرد. از این رو جان لاک بطور کلی یکی از ستونهای کلی لیبرال دموکراسی است. اساسا فرضیه من این است که اگر ما برای تفکر مدرن مغرب زمین چهار ستون قائل شویم یکی از این چهار ستون لاک است.
آیا باید امروز حق رای را فقط برای مالکین بدانیم؟در مورد برداشت جان لاک از مالکیت هم دوستان باید بیشتر مطالعه کنند.
این مقاله از حمید عضدانلو است که کامل آن را در اینترنت پیدا خواهید کرد.
شهرام ارشدنژاد
شهرام خان ارشدنژاد قبول کن که با یک متن تخصصی بصورت کاملا تفننی و غیرتخصصی برخورد کردید[/quote] آیا شما منظورتان از «متن تخصصی» متن کلاسیک و تاریخی است؟ متن تخصصی یعنی چه؟ ذهنیت منفرد شما ناظر بر عینیت جهانشمول موضوع نیست؛ خانم!
شهرام ارشدنژاد[/quote]
شهرام خان ارشد نژاد قبول کن که با یک متن تخصصی بصورت کاملا تفننی و غیرتخصصی برخورد کردید
عزیز بزرگوار چرا فکر میکنید پاسخ شما به دکتر طباطبایی را نخواندم.اتفاقا با اینکه پاسخ کاملا غیرعلمی و پریشان گویی هم بود من دوبار به دقت خواندمش و جز یک دفاعیه احساسی غیر علمی چیزی ازش متوجه نشدم.فکر کردی چون در امریکا زندگی کردی و در کلاس درس اساتید اونجا تلمذ کردید حق دارید از بالا به پایین به مخاطبان ایرانی نگاه کنید و حق نقد رو از اونها سلب کنید.کاش میدونستید ترجمه وحشتناک شما چیزی فراتر از اشتباه در چند واژه به خصوص است.من خودم دانشجوی دکترای علوم سیاسی هستم و شبانه روز با متون این رشته در سه زبان فارسی -انگلیسی و فرانسه کلنجار میرم.لطفا با این توهم که شاگردان سینه چاک طباطبایی به من حمله میکنند سعی نکنید صورت مسئله را پاک کنید.خوشبختانه ترجمه وحشتناک شما در دسترس همگان تا ابد هست و میتونن بخونن و قضاوت کنند
با تشکر و قدر دانی از محبت و زحمت جناب آقای شهرام ارشد نژاد
چند روز پیش ضمن دانلود این ترجمه ، ترجمه دیگری از این اثر را هم در یکی از کانالهای تلگرامی پیدا کردم.
و با مقابله هر دو ترجمه باهم و همین طور با متن اصلی که در نت موجود است، ترجمه آقای ارشد نژاد را دقیق تر و زیباتر یافتم.
شهرام ارشدنژاد